حسن خلیل خلیلی* دکتر علی شریعتی، روشنفکری متعهد و متفکری منتقد با نگاه عمیق جامعهشناسانه به زمانه و آینده، به دنبال اصلاح وضع موجود و تغییر در مناسبات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران بود و در این راه، «دین» را بهعنوان مؤثرترین «وسیله» برای دستیابی به وضع مطلوب در شرایط و زمانه خود شناخت و با فهم پیشینه محکم و ریشهدار دین در تاریخ و فرهنگ ایران، «مزیت نسبی» را در آن دید که از مفاهیم دینی برای انتقال پیام خویش مدد بگیرد و با توجه به ساختار جامعه ایران، بررسی پیشینه تاریخی دینداری مردم ایران (حتی قبل از ورود اسلام) و توجه به کارکرد دین در جامعه ایرانی، آن را ابزاری مناسب و کارآمد برای تقابل با گسترش کمونیسم و نیز اصلاح فرهنگی-اجتماعی جامعه ایران یافت. نگاه شریعتی به مقوله دین، نگاه یک جامعهشناس تیزبین به یک وضعیت خاص و ابزارهای کارآمد و مؤثر برای اصلاح، درمان یا تغییر آن شرایط است؛ مانند یک پزشک حاذق که برای درمان یک بیمار، روشها و داروهای مختلف را مطالعه و بررسی میکند و از بین آنان، با توجه به شرایط خاص بیمار، داروی خاصی را تجویز میکند؛ شریعتی نیز برای اصلاح، درمان و تغییر فرهنگی و اجتماعی در جامعه ایران، ابزارها و روشهای مختلف را واکاوی کرد و با نگاه ژرف جامعهشناسی تاریخی پی برد که دین، داروی مؤثری برای اصلاح و درمان شرایط موجود و نیل به شرایط مطلوب ایران است. بر این اساس، از بین نهادهای مختلف، دین را برای دستیابی به هدف خویش مؤثرتر دید و از مفاهیم دینی برای انتقال پیامها و دستیابی به اهداف اصلاحی استفاده کرد. دین در نگاه شریعتی، یک نهاد شکلیافته و مجموعهای منسجم از جهانبینی، شریعت و اخلاق است که این ظرفیت را دارد تا مناسبات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه را رقم بزند؛ اما از دیدگاه او، قبل از هر چیز، خود دین نیاز به احیا دارد. گذر از دین محافظهکار به سمت دین انقلابی و اصلاحگر که در پی نیل به وضع مطلوب است، پیام اصلی سخنرانیها و نوشتارهای شریعتی را تشکیل میدهد. شریعتی، سه مرحله مهم را برای دستیابی به جامعه آرمانی ترسیم کرد: نخست احیای دین انقلابی و ایجاد هارمونی بین دین با شرایط کنونی جامعه؛ دوم، استفاده از دین انقلابی برای اصلاح و تغییر در وضع موجود جامعه؛ و در نهایت، تأسیس نهادهای جدید ملهم از آموزههای دینی برای اداره جامعه رشدیافته و مطلوب؛ بنابراین، گام اول در نگرش شریعتی برای استفاده از دین در راستای تغییر و اصلاح شرایط موجود، احیای خود دین بوده است. استفاده از الگوهایی همچون علی، فاطمه، حسین، زینب و ابوذر و بازتعریف آنان برای نسل جوان و جستوجوگر دوران شریعتی که در معرض تفکرات و اندیشههای مختلف دینی و غیردینی بودند، راهبردی بود که برای ترسیم دین انقلابی و اصلاحگر در پیش گرفت. علی را مجسمه عدالت، سادهزیستی و مجاهدت در مقابل سه عنصر زر، زور و تزویر معرفی میکند؛ فاطمه را مظهر عفاف و الگوی یک زن کامل به نمایش میگذارد؛ ابوذر را جلوهای از ظلمستیزی و پرخاشگری در مقابل تحریفها نشان میدهد؛ حسین را نماد انقلاب در مقابل سلطان جائر زمانه به تصویر میکشد و زینب را اسطوره صبر و پیغامرسان نهضت کربلا به تاریخ تجلی میبخشد که در همه این الگوها، هرچه هست اسلام انقلابی و مجاهدت است. اسلامی که سکوت را برنمیتابد و مدام در حال رویش و حرکت است. با این وصف، رویکرد شریعتی به مقوله انقلاب، دموکراسی و سکولاریسم چیست؟ به نظر میرسد شریعتی با توجه به جامعهشناسی تاریخی جامعه ایران، استفاده از مغز دین را برای تغییر و اصلاح مناسبات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در جامعه ایران تجویز میکند. از نگاه شریعتی، انقلاب یک جنبش تاریخی است که با تغییر در مناسبات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه رخ میدهد. و لازمه آن، تغییر در ساحت انسان و تربیت انسانی جامعه است که در یک دوره زمانی طولانی اتفاق میافتد. او با حرکتهای مقطعی مخالف است. او به دنبال حکومت قهرمان بر جامعه است. شخصیتهایی که او معرفی میکند، قهرمانانی هستند که در عصر خویش، اکثریت جامعه اقبالی به آنان نشان نداد، بر این اساس، دموکراسی به معنای اکثریت را ناکام در تشخیص قهرمانان واقعی اجتماعی میداند. در نگر شریعتی، دین ابزاری برای معرفی، اصلاح، رشد، جامعهسازی و فرهنگپذیری است. او دین را وسیلهای برای ساخت اینجهانی جامعه میداند نه صرفا پرداخت آنجهانی؛ بنابراین شریعتی ایندنیاییشدن دین را مطلوب توسعه و انقلاب میپندارد: «دینی که به درد دنیای آدم نخورد، به درد آخرت آدم هم نخواهد خورد». در نگاه برخی منتقدان شریعتی، یکی از مهمترین دستاوردهای دکتر علی شریعتی «ایدئولوژیککردن دین» است که نقش مهمی در پیروزی انقلاب اسلامی و بهحرکتدرآوردن تودههای ایران داشت که حتی در دهه نخست پس از انقلاب اسلامی نیز آبشخور روشنفکران دینی بود و بسیاری از احزاب و گروههای سیاسی از این اندیشه ایدئولوژیک و جهانبینی ارزشی حمایت میکردند. از دیدگاه برخی دیگر از منتقدان، شریعتی در تفسیر دین، به رهیافت مارکسیستی روی آورده است. و به نظر برخی دیگر، با اندکی تأمل در آثار وی روشن میشود که او نوع تفسیری که از دین و مذهب و ایدئولوژی ارائه میدهد مبتنی بر بینش دیالکتیکی است و در نهایت، شریعتی در ارائه نظریه دینی خویش، به تفسیر مارکس از دین نزدیک میشود. در مجموع دکتر شریعتی معتقد است که: «آدم اگر یک روشنفکر مسلمان نباشد و آدم باشد، باید مارکسیست شود، مگر اینکه برود یک سرمایهدار یا فاشیست یا کلیسایی شود. راه دیگری ندارد. میگویند: اسلام بین مارکسیسم و سرمایهداری است. این حرف مفتی است! سرمایهداری بیماری است که اسلام و مارکسیسم در مبارزه با آن با هم رقابت دارند؛ بنابراین در یک هدف مشترک با هم کار میکنند. اخلاق مارکسیستی با اخلاق اسلامی اصولا یکی است. اخلاق یک سوسیالیست، اخلاق یک مسلمان است». *وکیل پایهیک دادگستری
نظرات